تقدیم به امام خوبی ها
تویی که دست مرا بی بهانه می گیری
برای مرغ دلم آب و دانه می گیری
منم کبوتر کویت که جلد بام تو ام
تویی که شاعریم را بهانه می گیری
تویی که در دل اهل بهشت طاووسی
بگو میان دلم آشیانه می گیری!؟
تویی شراره ی عشق خدا که وقت سحر
اگر که اشک بریزی زبانه می گیری
ز جان عاشق عشاق بی قرار خودت
تویی که خواب و خوراک زمانه می گیری
شنیده ام ز پس پرده می رسی یک روز
کرانه تا به کران ، بی کرانه می گیری
شنیده ام که میایی و با صلابت خود
ز دست اهرمنان تازیانه می گیری
الا که تیر نگاهت ، عقاب صید کند
چه وقت، قلب مرا هم نشانه می گیری؟!
تو ماه روشن شب های شهرمان هستی
سراغی از دل من ای شها نمی گیری؟
و آفتاب امیدی که در میان دلم
تمام عمر ، کنارم کرانه میگیری
تو حیدرانه برای یتیم ها هر شب
صفا و نور و غذای شبانه میگیری
چقدر ندبه و زاری چقدر گریه و اشک؟
بگو کجای زمان را نشانه میگیری؟
مگر نه اینکه امامی و بهتر از مادر
یقین بدان که سرم را به شانه می گیری
سجاد نوبختی
- ۹۴/۰۳/۲۷
سری هم به ما بزنید