شبی در حرم
" در هر غزل که قافیه اش را حرم گذاشت " *
انگار روی عرش معلی قدم گذاشت
شاعر برای بردن نامت وضو گرفت
یک یا حسین گفت و به دفتر قلم گذاشت
او مخلصانه رو به حریمت سلام داد
اذن دخول خواست و رو بر کرم گذاشت
اشک از کنار گونه ی سرخش روانه شد
در بیت بعد جمله ای از محتشم گذاشت
باز این چه شورش است که بین کبوترا است
باز این چه صحن و گنبد و ...گلدسته هم گذاشت
او بی قرار راه جدیدی به سر گرفت
مادر نوشت و قافیه اش را قسم گذاشت
شاعر ، کنار صحن و سرایت نشسته است
چشمان خویش را به ضریح تو بسته است
ای آرزوی دیدنتان روزگار او
یا ابن الحسن ، نگاه شما اعتبار او
تنها نه شاعر و پدر و مادرش فدات
بلکه فدای موی شما هر تبار او
آقا ، چه ماجرای عجیبی است در حرم
شمع ضریح و چرخش پروانه وار او
ایران کویر بود ، سپس غرق آب شد
از موقعی که گشته رضا افتخار او
زاءر به اذن مادر سادات مشهد است
اما کجای صحن و حرم اختیار او
شاعر کنار صحن و سرایت نشسته است
چشمان خویش را به ضریح تو بسته است
#سجاد_نوبختی
* تضمینی از استاد بزرگوارم آقای احمدی آورزمان :
در هر غزل که قافیه را در گذاشتم
آن را کنار واژه ی مادر گذاشتم
- ۹۴/۱۱/۲۲