چهارپاره ای تقدیم به ارباب جهانیان
می ریزد اشک شوق ، ز ابر نگاه من
وقتی دلم هوایی ارباب می شود
وقتی خیال ، مست گل روی ماه اوست
هر مصرعی خودش می نایاب می شود
آقا درست ، عین کبوتر میان صحن
هر روز تا به کرب و بلا می پرد دلم
بعد از کمی زیارت شش گوشه ات ،چه زود
بی اختیار، سمت خدا می پرد دلم
من یک غبار بودم و با یک نگاه تو
هر ذره ام معادل صحرای لوت شد
تشبیه می کنم به خودم لحظه ورود
در بین صحن ، قاصدکی را که فوت شد
بر آسمان خشک دلم کن نظاره ای
تنها امید بارش باران من ، حسین !
هر کس رسید ، این دل من را شکست و رفت
دستم به دامن کرمت ، جان من ! حسین !
وقتی که از زیارت روی تو آمدم
مادر رسید ، چشم مرا بوسه ای زد و
او جای میله های ضریح مطهرت
روی مرا به قصد شفا بوسه ای زد و
من مات مانده بودم از این کار مادرم
انداخت سر به زیر، زمین شد پر از نگاه
گلرنگ اشک ، از پی چشمش جوانه زد
می گفت یا حسین ! مرا کی دهی پناه؟
در یک نگاه گفت که عشق حسین را
با شیر خود به قلب تو سرریز کرده ام
حالا دوچشم خویش پس از سالیان عمر
در جستجوی نوکریت تیز کرده ام
سجادنوبختی
- ۹۴/۱۱/۱۶