الحمدالله الذی
جعلنا من المتمسکین
به ولایت امیر المومنین سید الاوصیا اباالاءمه علی بن ابی طالب (علیه السلام)
گفتم علی ، وجود من از او جلا گرفت
گفتم علی ، دهان من عطر خدا گرفت
گفتم علی ، پیاله ی قلبم طهور شد
مست و خمار گشت و شراب بقا گرفت
گفتم علی ، به روی من از نور نام او
در ها گشود گشت و دلم را صفا گرفت
گفتم علی ، صدای مرا آسمان شنید...
در عرش ، شور زمزمه ی لافتی گرفت
گفتم علی صدای ملاءک بلند شد
شوری میان جمع ملاءک به پا گرفت
گفتم علی ، زمین و زمان گفت یا علی
ذکر عجیب من همه جا را فرا گرفت
گفتم علی و مادر سادات بعد از آن
لبخند زد ، دو دست مرا در ازا گرفت
گفتم علی نگاه کند ، سنگ ، زر شود
با عشق مرتضی است که دنیا نما گرفت
حتی اگر که دید ، گدا کاهل است ، باز
پیمانه کم نکرد و دو دست گدا گرفت
هرکس به غیر خانه ی مولا دخیل بست
آخر ببین چگونه ره ناکجا گرفت
هرکس که یا علی به دهان گفت ، فاطمه
با نور مهر خویش ، دلش را طلا گرفت
بیچاره آن کسی که نگوید علی مدد
آن کس که غیر دامن آل عبا گرفت
عالم ، همه اسیر و یتیم اند و بی نوا
باید که راه خانه ی خیرالنسا گرفت
اما چه شد که چادر دخت پیامبر
روی زمین کشید و بر آن خاک جا گرفت ؟!
اما چه شد که پهلو ی مادر شکسته شد
آن در ، کنار فاطمه ، آتش چرا گرفت ؟
اما چه شد که دست علی ، بسته شد به کین ؟!
در خانه اش نشست و علی انزوا گرفت ؟!
اما چه شد که فرق علی را عدو شکست ؟!
شمشیر زهر را به سرش از قفا گرفت ؟!
اما چه شد ، حسن ، که کریم زمانه بود
از همسرش ، پیاله زهر جفا گرفت ؟!
اما چه شد حسین به گودال قتلگاه ؟!
دشمن به چشم خواهر او ، تیغ را گرفت .
او سبط خاتم است ، چرا اینچنین عدو
راس حسین را به سر نیزه ها گرفت ؟!
زینب ، عقیله العرب و بنت حیدر است
او را چرا اسارت و رنج و بلا گرفت ؟!
آخر چرا سه ساله کتک خورد و درد دید ...
در مجلس شراب ، لباس عزا گرفت ؟!
آه از غمی که جان دو عالم گداخته
آه از شراره ای که ز کرب و بلا گرفت
آه از فراق و دوری صاحب زمانمان
این آه ، از مصیبت مادر ، نوا گرفت
آه ای زمانه ! آه کشید از فراق یار
شاید دعایمان یه همین آه ها گرفت
شاعر سجاد نوبختی